جدول جو
جدول جو

معنی یک لا - جستجوی لغت در جدول جو

یک لا
پارچه یا جامۀ نازک، لباس بی آستر، پارچۀ کم عرض
تصویری از یک لا
تصویر یک لا
فرهنگ فارسی عمید
یک لا
(یَ / یِ)
چیزی که یک تا بیشتر نداشته باشد. ضد دولا و مضاعف. (از ناظم الاطباء) ، که آسترندارد. یک تو. بی آستر. (یادداشت مؤلف) :
مرغ بریان پیچ در نان تنک
کآن بدان از جامۀ یک لا خوش است.
بسحاق اطعمه.
قد صوف سبز سرتاپا خوش است
وآن بز کتان به بر یک لا خوش است.
نظام قاری (دیوان ص 43).
، نازک. پرپری، کم دوام. بی دوام
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ / یِ)
رشتۀ فرد و یکتا و یگانه. (ناظم الاطباء) ، ورق دارای یک خال در پاسور
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ لَ)
یک لخت. (یادداشت مؤلف). یک لته. رجوع به یک لخت شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ قَ)
یک قبا. که تنها یک قبای بی آستر در بر دارد، سخت فقیر. بی چیز. نادار. درویش. مفلس. (یادداشت مؤلف) :
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را.
سیدمحمدحسین شهریار.
و رجوع به یک قبا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک لو
تصویر یک لو
ورق دارای یک خال
فرهنگ لغت هوشیار
باهم یایکدیگر: وبدان زمانه حلال بودی که مردی دوجواهررایکجابزنی کردی، همگی بکلی: این پارچه ها را یکجا خریده ام
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه یک لا داشته باشد مقابل دولایی، نازک بی دوام، لاغرنزار: تن یک کلایی من بازوی توسیلی عشق تومگر رستم دستان زده ای به به به. (عارف)
فرهنگ لغت هوشیار
یک لاکپا پاپتی بی چیز بی نوا تهیدست: اگر پطرس شاه دختربامیرهوشنگ که شاهزاده است و لشکر و سایه و مملکت دارد ندهد بمن که شاگرد قهوه چی هستم و یک لاقبادختر می دهدخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک لو
تصویر یک لو
ورقی که یک خال داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک جا
تصویر یک جا
با هم، با یکدیگر، همگی، به کلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک لاقبا
تصویر یک لاقبا
((~. قَ))
بی چیز، تهی دست
فرهنگ فارسی معین
مجموعه ی وسایل پارچه ای، پشمی و نخی منزل، از قبیل جامه و لباس، رختخواب
فرهنگ گویش مازندرانی